مقدمه
در بحث از ساخت و مناسبات و تحولات نظام خانه و خانواده، اکثر محققین سعی در پیاده کردن ایدهآلها و مطلوبهای ذهنی خود دارند و نوشتههای آنها همیشه مملو از باید و نبایدها و دستورات اخلاقی برای بهبود شرایط زندگی خانوادگی است، اما هرگز به تحلیل و تجزیه واقعیات موجود خانواده و چراهای زندگی خانوادگی نمیپردازند و نمیخواهند و یا نمیتوانند تصور کنند که خانواده نیز مانند بسیاری از عناصر و اندامهای اقتصادی، فرهنگی و سیاسی میتواند مطابق با تحولات امروزی، ارتباط، مناسبات و ابعاد خود را متحول کرده و تشکل و ساختار دیگری پیدا کند. کاهش وسعت ابعاد خانواده، رواج نظام فرزندسالاری، ورود فنآوریهای اطلاعرسانی جهانی به شبکه خانواده، اشتغال مادران در فعالیتهای خارج از خانه و دگرگونی پیدرپی ارزشهای اجتماعی در اثر گسترش نظام سرمایهداری و نابرابریهای بسیاری از معیارهای ارزشی، اخلاقی و معنوی خانوادهها را دگرگون کرده و تشخیص و تمیز سره از ناسره را برای والدین و مربیان و مسئولین دشوار ساخته است. لذا به نظر میرسد که توجه و شناخت و ریشهیابی این تحولات و تأثیر آنها بر مناسبات خانوادگی در معنای خاص و روابط اجتماعی در معنای عام و گسترده بتواند در ارائه راهکارهای عملی جهت سر و سامان بخشیدن به ارتباطات خانوادگی مؤثر و مفید واقع شود.
نکته مشترکی که هنوز در اکثر تعاریف مربوط به خانواده ملاحظه میشود این است که خانواده کوچکترین واحد اجتماعی است که ثبات جامعه وابسته به ثبات و استحکام آن است و ارتباطات سالم و مناسب در جامعه بر اساس مناسبات متعادل و متوازن در خانواده به وجود میآید. به درستی هیچ جامعهای نمیتواند ادعای سلامت کند، چنانچه از خانوادههای متعادل و سالم برخوردار نباشد و هیچ یک از آسیبهای اجتماعی نیست که فارغ از تأثیر خانواده پدید آمده باشد. از سوی دیگر خانواده از آنجا که یک نماد یا نشان اجتماعی است و برآیند یا انعکاس از کل جامعه است در یک جامعه منحط نیز خانوادهها خود بخود منحط خواهند بود. (یان رابرتسون، 1372).
به نظر میرسد که امروز تحولات و دگرگونیهای پی در پی سیاستهای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی کشورهای صنعتی و فراصنعتی که در اغلب موارد با هدف و نیتهای سودگرانه و و تجاری و یکسان سازی بیسابقه الگوهای فرهنگی به کشورهای جهان سوم نفوذ میکنند، اثرات عمیقی بر جو فرهنگی جامعه و فرهنگ خانوادهها گذاشته است. البته این آثار در برخی از موارد مثبت، اما در برخی دیگر به دلیل بیبرنامه بودن عدم اتخاذ سیاستهای فرهنگی و اقدانات و تدابیر مناسب جهت برخورد با فرهنگ تحمیلی، منفی است(قلیزاده 1377).
مهمترین تغییری که اخیراً در ساخت خانواده ملاحظه میشود کاهش وسعت ابعاد خانواده یا تعداد اعضای آن است. با ورود آثار صنعت به جامعه و کاهش نیاز به نیروی انسانی، رشد شهرنشینی و مخارج زیاد زندگی شهرنشینی، بالا رفتن مستمر سطح آموزش و پرورش، فردگرایی و استقلال سیاسی و اجتماعی زنان، تعداد فرزندان در خانوادهها بسیار کاهش یافته است. بدین معنا که در اثر تحول ناشی از انقباض- خانواده از یک واحد بزرگ سنتی که دارای کارکرد اقتصادی و حاکمیتی بود، خارج گشته و به شکل یک گروه کوچک صمیمی زن و شوهری با فرزندان محدود، تحت عنوان خانوادة هستهای [1] یا زناشوئی در آمده است. آثار مثبت این تغییر و دگرگونی اینست که ساخت جدید خانواده با کاهش تعداد اعضا از تشکل و همبستگی بیشتری برخوردار است و مجبور نیست به تمنیات و خواستههای افراد مختلف با سنین و موقعیتهای مختلف پاسخگو باشد. تماس، همکاری و وفاق با سهولت بیشتری انجام میگیرد و روابط بیشتر مبتنی است بر احساسات و روابط انسانی، تمایلات باطنی و عشق و علاقه و رضایت دو جانبه انجام میگیرد. انسجام والدین در تعلیم و تربیت فرزندان بیشتر شده و مسایل تربیتی اغلب به صورت منطقی و تعقلگرایی حل میشود. (اعزازی،1376).
در بحث از ساخت و مناسبات و تحولات نظام خانه و خانواده، اکثر محققین سعی در پیاده کردن ایدهآلها و مطلوبهای ذهنی خود دارند و نوشتههای آنها همیشه مملو از باید و نبایدها و دستورات اخلاقی برای بهبود شرایط زندگی خانوادگی است، اما هرگز به تحلیل و تجزیه واقعیات موجود خانواده و چراهای زندگی خانوادگی نمیپردازند و نمیخواهند و یا نمیتوانند تصور کنند که خانواده نیز مانند بسیاری از عناصر و اندامهای اقتصادی، فرهنگی و سیاسی میتواند مطابق با تحولات امروزی، ارتباط، مناسبات و ابعاد خود را متحول کرده و تشکل و ساختار دیگری پیدا کند. کاهش وسعت ابعاد خانواده، رواج نظام فرزندسالاری، ورود فنآوریهای اطلاعرسانی جهانی به شبکه خانواده، اشتغال مادران در فعالیتهای خارج از خانه و دگرگونی پیدرپی ارزشهای اجتماعی در اثر گسترش نظام سرمایهداری و نابرابریهای بسیاری از معیارهای ارزشی، اخلاقی و معنوی خانوادهها را دگرگون کرده و تشخیص و تمیز سره از ناسره را برای والدین و مربیان و مسئولین دشوار ساخته است. لذا به نظر میرسد که توجه و شناخت و ریشهیابی این تحولات و تأثیر آنها بر مناسبات خانوادگی در معنای خاص و روابط اجتماعی در معنای عام و گسترده بتواند در ارائه راهکارهای عملی جهت سر و سامان بخشیدن به ارتباطات خانوادگی مؤثر و مفید واقع شود.
نکته مشترکی که هنوز در اکثر تعاریف مربوط به خانواده ملاحظه میشود این است که خانواده کوچکترین واحد اجتماعی است که ثبات جامعه وابسته به ثبات و استحکام آن است و ارتباطات سالم و مناسب در جامعه بر اساس مناسبات متعادل و متوازن در خانواده به وجود میآید. به درستی هیچ جامعهای نمیتواند ادعای سلامت کند، چنانچه از خانوادههای متعادل و سالم برخوردار نباشد و هیچ یک از آسیبهای اجتماعی نیست که فارغ از تأثیر خانواده پدید آمده باشد. از سوی دیگر خانواده از آنجا که یک نماد یا نشان اجتماعی است و برآیند یا انعکاس از کل جامعه است در یک جامعه منحط نیز خانوادهها خود بخود منحط خواهند بود. (یان رابرتسون، 1372).
به نظر میرسد که امروز تحولات و دگرگونیهای پی در پی سیاستهای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی کشورهای صنعتی و فراصنعتی که در اغلب موارد با هدف و نیتهای سودگرانه و و تجاری و یکسان سازی بیسابقه الگوهای فرهنگی به کشورهای جهان سوم نفوذ میکنند، اثرات عمیقی بر جو فرهنگی جامعه و فرهنگ خانوادهها گذاشته است. البته این آثار در برخی از موارد مثبت، اما در برخی دیگر به دلیل بیبرنامه بودن عدم اتخاذ سیاستهای فرهنگی و اقدانات و تدابیر مناسب جهت برخورد با فرهنگ تحمیلی، منفی است(قلیزاده 1377).
مهمترین تغییری که اخیراً در ساخت خانواده ملاحظه میشود کاهش وسعت ابعاد خانواده یا تعداد اعضای آن است. با ورود آثار صنعت به جامعه و کاهش نیاز به نیروی انسانی، رشد شهرنشینی و مخارج زیاد زندگی شهرنشینی، بالا رفتن مستمر سطح آموزش و پرورش، فردگرایی و استقلال سیاسی و اجتماعی زنان، تعداد فرزندان در خانوادهها بسیار کاهش یافته است. بدین معنا که در اثر تحول ناشی از انقباض- خانواده از یک واحد بزرگ سنتی که دارای کارکرد اقتصادی و حاکمیتی بود، خارج گشته و به شکل یک گروه کوچک صمیمی زن و شوهری با فرزندان محدود، تحت عنوان خانوادة هستهای [1] یا زناشوئی در آمده است. آثار مثبت این تغییر و دگرگونی اینست که ساخت جدید خانواده با کاهش تعداد اعضا از تشکل و همبستگی بیشتری برخوردار است و مجبور نیست به تمنیات و خواستههای افراد مختلف با سنین و موقعیتهای مختلف پاسخگو باشد. تماس، همکاری و وفاق با سهولت بیشتری انجام میگیرد و روابط بیشتر مبتنی است بر احساسات و روابط انسانی، تمایلات باطنی و عشق و علاقه و رضایت دو جانبه انجام میگیرد. انسجام والدین در تعلیم و تربیت فرزندان بیشتر شده و مسایل تربیتی اغلب به صورت منطقی و تعقلگرایی حل میشود. (اعزازی،1376).
طباطبایی ::: چهارشنبه 86/2/5::: ساعت 4:32 عصر
نظرات دیگران: نظر
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 3
کل بازدید :12205
بازدید دیروز: 3
کل بازدید :12205
>>اوقات شرعی <<
>> درباره خودم <<
طباطبایی
تدریس حرفه و فن در مدارس راهنمایی شهرستان مهریز را بر عهده دارم و نهایت تلاش خود را برای پرورش دانش آموزان هر چه بهتر انجام می دهم وقتی از تلویزیون سخنان گهر بار آقای احمدی نژاد را شنیدم تصمیم گرفتم وبلاگی در این مو ضوع بسازم هر چند توانایی لازم برای ساخت وبلاگ را نداشتم ولی تمام سعی خود را کردم مهر امسال را با مهر ورزی شروع کردیم امید بر این است که قلب هایمان همیشه مملو از مهر و محبت باشد
تدریس حرفه و فن در مدارس راهنمایی شهرستان مهریز را بر عهده دارم و نهایت تلاش خود را برای پرورش دانش آموزان هر چه بهتر انجام می دهم وقتی از تلویزیون سخنان گهر بار آقای احمدی نژاد را شنیدم تصمیم گرفتم وبلاگی در این مو ضوع بسازم هر چند توانایی لازم برای ساخت وبلاگ را نداشتم ولی تمام سعی خود را کردم مهر امسال را با مهر ورزی شروع کردیم امید بر این است که قلب هایمان همیشه مملو از مهر و محبت باشد
>>آرشیو شده ها<<
>>لوگوی وبلاگ من<<
>>لوگوی دوستان<<
>>موسیقی وبلاگ<<
>>جستجو در وبلاگ<<
جستجو:
>>اشتراک در خبرنامه<<
>>طراح قالب<<